مدینه بعد پیغمبر چه محزون و غم انگیزى
بهارت در سفر رفت و تو مهماندار پاییزى
مدینه بعد پیغمبر ندیدى روز خوش دیگر
امان از بى وفایى ها امان از چرخ بازیگر
مدینه کرده اى پرپر گل دامان زهرا را
به ناکامى زدى بر هم سروسامان زهرا را
مدینه! بعد پیغمبر مصیبت سربه هرسوزد
خودم دیدم که گلزارش میان شعله مى سوزد
مدینه! فاطمه غم را تجسم کرده یعنى چه
کنار بستر بابا تبسم کرده یعنى چه
مدینه! بعد پیغمبر تو با زهرا مدارا کن
على مظلوم و تنها شد گره از کار او واکن
مدینه! بعد پیغمبر در این گلشن چه دیدى تو
صداى قلب زهرا را ز پشت در شنیدى تو